۱۶ آذر روز دانشجو است و به این مناسبت، غالبا مسائل مربوط به دانشجویان مورد توجه قرار میگیرد. دانشجویان اما خود بیش از هر کسی در محیط دانشگاه با استادانشان سر و کار دارند و کیفیت کار این استادان است که اصلیترین کارویژه دانشجویی یعنی تحصیل در آموزش عالی را از خود متاثر میسازد.
در همین زمینه و اوایل آذرماه بود که «حسین سیمایی صراف» وزیر علوم از وضعیت مهاجرت استادان دانشگاهها ابزار نگرانی کرد و آن را زنگ خطری برای آینده علمی کشور دانست. به گفته سیمایی صراف، این موضوع خیلی جای تاسف دارد و عوامل آن هم شناسایی شده است. یک عامل مهم آن عامل اقتصادی است که ما کارگروه خاص و ویژهای برای آن تعیین کردیم برای اینکه نگرانیهای اقتصادی از جمله مسکن برطرف شود.
یکی از اعضای هیات علمی دانشگاه تهران این سخنان وزیر علوم را تایید و اظهار میکند: علتالعلل مهاجرت استادان را باید در مسائل مالی و اقتصادی جست؛ ضمن اینکه یک استاد دانشگاه این احساس و برداشت را دارد که از شان و احترامی که شایسته او است برخوردار نیست؛ شان و احترامی که به گفته این استاد دانشگاه در سالهای اخیر روندی کاهنده داشته است.
آمار و ارقامی درباره اوضاع معیشتی استادان دانشگاه
یک عضو هیات علمی دانشگاه تهران: یک استادیار پایه یک که مثلا در سن چهل سالگی بعد از سالها درس خواندن تازه استخدام میشود، وقتی به خالص دریافتیاش نگاه میکند اگر وام یا تسهیلاتی نداشته باشد گاه این رقم به ۱۹ تا ۲۰ میلیون تومان میرسد. وضعیت حق التدریسها که بیشتر شبیه شوخی است
عضو هیات علمی دانشگاه تهران که نخواست نامش در این گزارش ذکر شود به پژوهشگر اسرار میگوید: شاید درباره وضعیت معیشتی و حقوق و دستمزد استادان دانشگاه باید عدد و رقمها را آشکارا بیان کرد تا تصور غلطی که در موردشان وجود دارد به واقعیت نزدیک شود. در وضعیت فعلی یک استادیار پایه یک که مثلا در سن چهل سالگی بعد از سالها درس خواندن تازه استخدام میشود در فیش حقوقش رقم ۲۱ تا ۲۵ میلیون تومانی میبیند آن هم در دانشگاه تهران و وقتی به خالص دریافتیاش نگاه میکند اگر وام یا تسهیلاتی نداشته باشد گاه این رقم به ۱۹ تا ۲۰ میلیون تومان میرسد. بدیهی است که با دریافت وام و … این عدد از این هم کمتر میشود.این در حالی است که همین استاد دانشگاه اگر حدود ۱۰ سال پیش استخدام شده بود، حقوقش تقریبا ۱۲۰۰ دلار میشد اما الان با این که به تبع افزایش سنوات سابقه و فعالیتهای علمی پایهاش بالا رفته و منطقا باید حقوقش لااقل دو برابر زمان بدو استخدامش میشد، دستمزد او به نصف تا یک سوم کاهش یافته و در این شرایط اگر در کشوری دیگر به وی پیشنهاد کاری ارائه شود، طبیعی است که به طور جدی به آن فکر کند.الان استادی با مرتبه دانشیاری در دانشگاه تهران که طبیعتا همه هم و غمش علم و دانشگاه بوده و پس از چندین سال زحمت در دانشگاه تهران پایه ۲۰ را اخذ کرده، فکر میکنید چقدر حقوق میگیرد؟
شاید باور نکنید ولی دریافتی اش به ۳۵ میلیون تومان هم نمیرسد. حال این رقم را با درآمد خیلی از مشاغل آزاد مقایسه کنید. همین چند روز پیش بود که گزارش وضعیت ناخالص پرداختی دستگاههای اجرایی طی سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ از سوی سازمان اداری و استخدامی کشور منتشر شد و این رقم که عنوان کردم حتی در قیاس با سایر وزارتخانهها به شکلی گویا واقعیات را بیان میدارد.
مساله این است که یک استاد دانشگاه اگر شغل دیگری نداشته باشد، غیر از حقوق ماهیانه درآمد دیگری از دانشگاه ندارد. البته مبالغی تحت عنوان «گرنت» که بابت هزینه برخی فعالیتهای پژوهشی پرداخت میشود هم وجود دارد که به شدت ناچیز است و تازه با دو سه سال تاخیر و آن هم به صورت قسطی پرداخت میشود و اساسا به خصوص برای استادان حوزه علوم انسانی محل اعتنا نیست. مثلا اگر قرار است در ازای هزینههای چاپ یک مقاله علمی در ژورنالهای معتبر در سال ۱۴۰۳، دو میلیون تومان پرداخت شود، این رقم در سال ۱۴۰۶ و آن هم در چهار نوبت واریز میشود.وقتی این وضعیت دانشگاه تهران است، ببینید در سایر دانشگاهها و در شهرستانها استادان چه وضعیتی دارند. شرایط حقالتدریسها هم که بیشتر به یک شوخی شبیه است. یک استاد حقالتدریس برای ۱۶ جلسه دو ساعته در هر نیمسال زیر ۴ میلیون تومان دستمزد میگیرد که وقتی حساب و کتاب کنیم میبینیم ساعتی حدود صد هزار تومان میشود.
نگرانی نخبگان دانشگاهی از آینده شغلی
این استاد باسابقه حوزه علوم انسانی میافزاید: نکته دیگری که بسیاری از استادان و مدرسان دانشگاهی را آزار میدهد مسائل اداری و استخدامی است؛ مثلا پیوند زدن مساله ارتقاء با تبدیل وضعیت استخدامی؛ یعنی استادان دانشگاه برخلاف مشاغل دیگر نه تنها باید برای تبدیل وضعیت، سنواتی را بپیمایند بلکه باید امتیازهای ارتقاء به مراتب بالاتر علمی را کسب کنند.تا چندی قبل این شرایط از این هم بدتر بود و استادی که نمیتوانست دانشیار شود امکان تبدیل وضعیت رسمی از اساس برایش ممکن نبود. در این حالت هم دانشگاه میتوانست اخراجش کند یا به صورت پیمانی دائم با وی برخورد کند؛ شرایطی که چند و چون اطمینان شغلی این افراد نخبه از آینده شغلی را حکایت میکند؛ یعنی استاد به جای تمرکز روی کار علمیاش باید هر روز نگران این باشد که قراردادش برای سال بعد تمدید میشود یا خیر یا مثلا با تغییرات سیاسی، وضعیت ادامه همکاری او چگونه میشود. اسم این اگر فاجعه نیست پس چیست؟
ثبت دیدگاه