با تأمل در این گفته، روشن میشود که مقصود بنان نه دلزدگی از موسیقی اصیل بهخودیِ خود، بلکه نقدی جدی به فضای حاکم بر موسیقی اصیل در آن سالهاست؛ نقدی که ه، در روزگار ما، جلوهای پررنگتر نیز یافته است. این پرسش از دل همین روایت زاده میشود: ابتذال در کجا نهفته است؟ در موسیقی اصیل ایرانی یا در موسیقی پاپ؟ شاید خطا از آنجا آغاز شد که این دو گونه موسیقی را رقیب یکدیگر پنداشتند؛ حال آنکه هر یک از خاستگاهی جداگانه برآمده و به نیازهایی متفاوت پاسخ میدهند. موسیقی پاپ در بیشتر اوقات کارکردی سرگرمکننده دارد و کمتر داعیهای فراتر از آن میورزد؛ در حالیکه موسیقی اصیل، خود را وارث میراثی سترگ و آیینهی فرهنگ میداند. اما واقعیت این است که آنچه در بسیاری از آثار معاصر این عرصه به گوش میرسد، چیزی جز تکرار نیست: تکرار گوشهها، تکرار آوازها و بازتولید مسیرهایی که بارها پیموده شدهاند.
در عمل، بسیاری از اجراها فراتر از ردیف آوازی نمیروند؛ گویی مخاطب فرضی، تنها همان گروه محدود اهل فن هستند که به تمامی ظرایف و زوایای ردیف اشراف دارند و منتظرند آوازخوانی را در همان چارچوب سنتی بشنوند. این تصور، موسیقی اصیل را از میدان خلاقیت و آفرینش دور کرده است. از سوی دیگر، موسیقی پاپ چون ادعای چندانی ندارد، صادقتر جلوه میکند؛ بیپیرایه و بیتکلف سرگرم میکند و میگذرد. اما موسیقی اصیل، با همهی مدعیانی که در دامن خود پرورانده، بارها ضعفهایش را در پس شعر سترگ شاعران پنهان کرده است. اگر شعر بزرگان ادب ــ از کلاسیک تا معاصر ــ را از بیشتر آثار این حوزه حذف کنیم، چه باقی میماند؟ غالب اوقات نتیجه ناامیدکننده است.
موسیقی اصیل، به مدد حافظ و مولوی و سعدی و… کمبودهای خود را پوشانده است؛ همانگونه که طبیعت سرسبز شمال، فقر و محرومیت مردمان را پنهان میکند، در حالیکه در کویر، فقر بیپرده و عریان رخ مینماید. گویی که فقر در این جغرافیا بیشتر است که لزوما اینگونه نیست.
ثبت دیدگاه